وقتی که سقف آرزویی بر سرت نیست،،،
یا قلب گرم و مهربانی در برت نیست،،،
آنجا که تن پوش شب و سوز زمستان،،،
جز زمهریر اشک چشمان ترت نیست،،،،،
خوابیده خلقی در میان هرم بستر ،،،،،،
اما تو را جز جان سرما بسترت نیست،،،
در سر هوای آرزو کی پرورانی،،،
چون در هوای آرزو بال و پرت نیست،،،
ما، در خیال خواب و رویای شبانه،،،
بندی کابوسی، رهایی یاورت نیست،،،
حق داری از ابر برآشفته بنالی،،،،،،
زیرا سرشکش، اشک گرم مادرت نیست،،،
قلب خیابان است و رقص مرگ و دندان،،،،،
آوار آوازی چنین درد آورت نیست،،،،
آنسو ترک، سر بر فلک، برجی نهاده،،،
بی دغدغه، سرریز نور و باورت نیست،،،
تو غرق اندوهی و آنها غرق شادی،،،،
خط فاصله، جایی برای معذرت نیست،،،
سقفت هوا باشد، زمین هم بستر تو ،،،
دستی به جز دست خدا، یاریگرت نیست،،،
/// تقدیم به مهران عزیز و همه ی آنهایی که سقفشان آسمان و فرششان زمین است، به امید سقفی پر از امید///